Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها- سمیه اسماعیل زاده: «درویشی از حلاج پرسید، عشق چیست؟ لبخندی زد و گفت: امروز بینی و فردا و پس فردا».و اکنون اینجا دوباره عشق دیدنی شد. روز اول خبر آمدنش آمد و روز دوم بازگشت استخوان‌هایش و روز سوم بر فراز دستان مشتاقان دوباره به عرش رفت.

بهار همین امسال بود که تابوت شهید گمنام را برای سلام به خانه مادر شهید «رمضانعلی میرزایی» آورده بودند و مادر با پشتی خمیده از غم فراقی ۳۸ ساله، به ناگهان قد راست کرد تا تابوت شهید را به هوای فرزند شهید جاویدالاثرش در آغوش کشد، شهیدی از جزیره مجنون که عطر یوسفش را داشت و با حضورش خبر آورد که خبری در راه است …

و اکنون «مژده یوسف به کنعان آمده» و شوری در شهر و دیارش به پا شده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

خبر آمد، خبری در راه است

مسیر جنگلی از شهر زیراب تا روستای پیرنعیم شهرستان سوادکوه را طی می‌کنم، در ورودی روستا عده‌ای برای مراسم استقبال از میهمان عزیزی که پس از سال‌ها به خانه می‌آید، در حال نصب داربست و پرچم هستند، از آنها آدرس خانه شهید رمضانعلی میرزایی را می پرسم؛ قلب روستا، نزدیک حسینیه، کوچه‌ای به نام شهید.

درب خانه باز است و میهمان‌ها برای عرض تبریک و تسلیت می آیند و می‌روند. برادر شهید ما را به اتاقی که مادرش حضور دارد، راهنمایی می‌کند. بانو منور رستمی، مادر شهید میرزایی گوشه بالای اتاق نشسته است، برای سلام و عرض ادب نزدش می‌روم، چشمانش خیس و صورتش پر از چین که هر خط این چین، نشانی از روزهای انتظار و داغ دوری فرزند شهیدش دارد.

حدود ۹۰ سال سن دارد و آن قدر زمان گذشته که حساب روزها و سال‌های فراق از دستش رفته است. از روزهای زیادی می‌گوید که روی ایوان خانه می‌نشست و چشم به ابتدای کوچه، بازگشت جگرگوشه اش را انتظار می‌کشید و یا برای آرام شدن دل بی قرارش، به مزار نمادینش می‌رفت. حالا که توانش برای راه رفتن کم شده، هر شب، تا دم در می‌رود و از همانجا شهدا را صدا می‌زند و فاتحه می‌خواند.

عکس فرزند شهیدش را در آغوش گرفته و آرام مویه می‌کند: «نِنا شِه جانِ ریکا مار بمیره، من تِه انتظاری مار بمیره، خدا رِه شکر کِمبِه مار بمیره، پیدا بَیّه مِه ریکا مار بمیره، بدون سوغات مار بمیره…»

در کنار مادر شهید میرزایی، خواهرش هدیه نشسته است. یکی دو سال پس از شهادت رمضانعلی، پسر او، علیرضا عطایی، هم به جبهه می‌رود و شهید و مفقود می‌شود و پیکرش پس از ۱۰ سال به خانه باز می‌گردد و می‌گوید: سه خواهر بودیم که هر کدام فرزندمان به جبهه رفت و شهید و پیکرشان مفقود شد. فرزند من پس از ۱۰ سال بازگشت و رمضانعلی پس از ۳۸ سال و پیکر فرزند شهید خواهر دیگرم نیز هنوز بازنگشته و خواهرم به رحمت خدا رفته است.

سه خواهر بودیم که هر کدام فرزندمان به جبهه رفت و شهید و پیکرشان مفقود شد

مادران شهید انتظار کنار هم نشسته‌اند و حضورشان مایه تسلی دیگری و در کنارشان، فاطمه میرزایی، خواهر بزرگ شهید نشسته که او نیز عکسی را در آغوش گرفته، پسرش، طلبه شهید میکائیل فضلی، که یک سال پس از شهادت دایی اش، به جبهه رفته و شهید شده است. نمی‌داند از داغ کدام بگوید، از فرزند شهیدش یا برادر شهیدی که سال‌ها بازنگشته بود.

لحظه‌ای درباره خبر شهادت فرزندش و آن سپیده دمی که ناگهان به دلش آتش افتاد و دلش پیش از اطلاع دیگران آگاه شد می‌گوید و لحظه‌ای دیگر از چشم انتظاری‌ها برای برادرش و ادامه می‌دهد: در این سال‌ها، گریه غذایمان بود و هنگام غذا خوردن به یاد برادرمان می‌افتادیم، نمی‌دانید که چشم انتظاری چقدر سخت است. برای ما روز هم شب و شب هم شب بود و خدا خدا می‌کردیم که برادرمان پیدا شود.

درباره شهید و روزهای قبل از جبهه رفتنش می پرسم و علی میرزایی، برادر شهید، پاسخ می‌دهد: از زمانی که منافقان به جنگل‌های سوادکوه آمدند، رمضانعلی هم در پایگاه‌های مقاومت روستاها و جنگل‌هایی که درگیری وجود داشت با منافقان مبارزه کرد و سال ۶۳ زمانی که جنگل امن شد، در نوزده سالگی، عزم منطقه کرد.

اسفند ماه سال ۶۳، علی هنوز جبهه بود که رمضانعلی به منطقه رفت و در این مدت با نامه از هم اطلاع داشتند و قرار بود که عید به خانه بازگردند اما چند روز پس از اینکه علی به خانه بازگشت، خبر شهادت رمضانعلی را به خانواده اش دادند ولی پیکری بازنگشت و برادر شهید می‌گوید: همرزمانش به ما گفتند در عملیات بدر دستش ترکش خورد و زخمی و سوار قایق شد اما دیگر کسی اطلاعی از او نداشت.

وی ادامه داد: فروردین ۶۴ من و پدرم به اهواز رفتیم، به سردخانه‌ها سر زدیم و هر جا که امکان داشت، اما اثری از او نیافتیم. چند ماه بعد کوله پشتی اش را برایمان آوردند و گفتند شهید شده است. از آن روزها و پیگیری‌ها و چشم انتظاری‌ها، سال‌ها گذشت. جنگ تمام شد و سال‌ها بعد کم کم اسرا آزاد شدند و مادر و پدر شهید رمضانعلی هنوز هم امیدی به بازگشت داشتند که شاید پسرشان اسیر شده باشد. برادر شهید ادامه می‌دهد: مادرم در هیچ جایی بیشتر از یک شب نمی‌ماند و در این فکر که شاید فرزندش بازگردد و او خانه نباشد و پدرم بسیار پیگیر بود، شب‌ها در خانه را قفل نمی‌کرد که مبادا پسرش شب هنگام برگردد و بخاطر خجالت از آمدن شب هنگام، وارد خانه نشود.

وی تصریح کرد: در آن زمان که نام اسرا را اعلام می‌کردند، پدرم وقتی که برای کشاورزی یا شب پایی به شالیزار می‌رفت همراه خود رادیو کوچکی را می‌برد و دائم کنارش روشن بود که شاید اسمی از پسرش اعلام شود اما آخرین اسرا بازگشتند و در لیست اسم برادرم نبود و پدرم هم یکی دو سال بعدش، با چشم انتظاری، فوت شد، اکنون پس از ۳۸ سال شهید رمضانعلی به خانه باز می‌گردد.

برادرش می‌گوید: وقتی به من و مادرم اطلاع دادند که پیکر برادرمان در شرق دجله، جزیره مجنون تفحص و با دی ان ای شناسایی شده است و پس از این همه سال انتظار، به خاطر آمدنش خوشحال شدیم.

ای شکسته استخوان‌ها السلام

صحن امامزاده عبدالحق زیراب، مملو از جمعیت است و آمبولانس حامل پیکر که می‌رسد، سربازان در دو سوی آمبولانس به صف می‌شوند و درب آمبولانس که باز می‌شود، جمعیت برای تبرک هجوم می‌آورد و فریاد یا حسین و صدای صلوات و لا اله الا الله به آسمان می‌رسد و تابوت شهید بر موج دستان مردم به پیش می‌رود.

سرهنگ محمدباقر قزلباش، فرمانده ناحیه مقاومت بسیج شهرستان سوادکوه این حضور و شور و عظمت را برخاسته از نیت شهدا می‌داند که در راه دین و خدا رفتند و اکنون عزیزتر بازگشتند و می‌گوید: اکنون نامی از کشته شدگان ارتش بعث در جنگ تحمیلی نیست و اگر سری به قبرستان‌های آنها بزنید نشانی از آنها یافت نمی‌شود چراکه نیت آنها غصب خاک دیگری بود اما ببینید که بازگشت پیکر شهدا بعد از این همه سال چه شوری به پا کرده و این عظمت ناشی از نیت شهدای ما بوده است که برای دفاع از جان و مال و ناموس و بالاتر از همه برای دین خدا رفتند و شهید شدند و جاودانه شدند و اکنون نیز آمدند تا راه به ما نشان دهند.

تابوت روبروی جمعیت پیچیده در پرچم سه رنگ کشور، بر روی سن قرار می‌گیرد و مادر بر روی ویلچر از راه می‌رسد و با کمک همراهان کنار فرزندش قرار می‌گیرد و فراق ۳۸ ساله با قنداقی از استخوان‌های شهید پایان می‌پذیرد.

مادر فارغ از خیل جمعیت و اشک‌ها و فریادها، آرام بر روی تابوت دست می‌کشد و زیر لب زمزمه می‌کند. انگار تنها اوست و فرزند دلبندش و به یاد همه این سال‌های دوری، برای یوسف تازه بازگشته‌اش مویه می‌کند.

بر فراز دستان مشتاقان

خیل مشتاقان از درب سپاه سوادکوه منتظر مراسم تشییع شهید هستند. رخوت روز تعطیل شهر با حضور شهید رخت بربسته و خیابان مملو از جمعیت است. تابوت شهید بر دستان آرزومندان، به فراز می‌رود و طبل و سنج بی وقفه می کوبد و دل آدمی آشوب می‌شود.

بانوان به سنت عروسی‌ها، برای شهید جوان، مجمع آراسته و بر سر گذاشته‌اند و به پیش می‌روند و عده‌ای برگ گل به هوا می پاشند و دستانی که از هر سوی بر تابوت مسح می کشند و منتظر برای لحظه‌ای که شانه زیر تابوت شهید بگذارند.

شهید رمضانعلی میرزایی، پس از ۳۸ سال دوباره وارد روستای زادگاهش می‌شود و مردم مشتاق از شهر تا روستا در پی اش روان و دوان. در حیاط حسینیه و در جوار دیگر شهدا به خاک سپرده می‌شود، جایی که از ایوان خانه مادر شهید پیداست و چشمان مادر شهید میرزایی جمعه شب پس از ۳۸ سال انتظار آرام گرفت.

کد خبر 5599816

منبع: مهر

کلیدواژه: شهید دفاع مقدس سوادکوه بوشهر شهادت امام رضا ع اغتشاشات ایران اغتشاش کرمانشاه خطبه های نماز جمعه ویروس کرونا مشهد گرگان هفته دفاع مقدس گردشگری دفاع مقدس خراسان رضوی ایلام شهید رمضانعلی پس از ۳۸ سال چشم انتظاری خانه باز تابوت شهید برادر شهید فرزند شهید مادر شهید جبهه رفت سال ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۰۷۵۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خانه مادر شهیدی که دیوارهایش مزین به عکس شهدا است

خبرگزاری مهر؛ گروه استان‌ها: خانه کوچک و باصفایی دارد هر گوشه‌ای از دیوارهای خانه یک تابلو و عکسی از شهیدی است که روزگاری برای دفاع از این مرز و بوم تلاش کرده‌اند.

حاجیه سلمه صدایش می‌کنند، مادری که از چروک‌های دست و صورت وخمیدگی قدش مشخص است روزگار را به سختی سپری کرده است.

لبخند لبهایش دلگرمی و انرژی را روانه وجود مهمانانش می‌کند، دور تا دور خانه‌اش را با عکس شهیدانش زینت داده است.

حاجیه سلمه می‌گوید: یاد و وجود همسر و فرزند شهیدش را با عکس‌هایشان زنده نگه می‌دارد و معتقد است اگر نبود رشادت جوانان این مرز و بوم در دوران دفاع مقدس امروز عزت و امنیتی هم در وجود مردمان این شهر و دیار حس نمی‌شد.

در گوشه‌ای از دیوار خانه‌اش عکسی از شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی و همرزمان شهیدش را نصب کرده است.
برکت و صفای خانه‌اش را مدیون وجود این شهیدان می‌داند.

بر بنر خانه‌اش واژه «وعده صادق» نوشته شده سواد خواندنش را ندارد اما می‌گوید نشانی از بستن دهان دشمنان ایران و شادی دلهای مردم است که سپاه به ثمر رساند.

مهر وجودش مسوولان را به خانه‌اش کشاند و یادواره خانگی شهیدان سبحانی را رقم زد، یادواره‌ای که مسوولان را به پاس قدردانی از زحمات این مادر و همسر شهید راهی منزلش کرد.

کشمش، بادام، گردو و شربت حاصل دسترنج و تلاش این مادر است که با آنها از مهمانانش پذیرایی می‌کند و ساده و بی‌ریا مهمانانش را حبیب خدا خطاب می‌کند.

معنویت در صورت و رفتار و منزل حاجیه سلمه موج می‌زند و به پاس صبر و استقامت این مادر، سپاه بیت‌المقدس از ایشان تجلیل می‌کند تا قدردانی و تکریم از خانواده شهدا را به همه افراد جامعه گوشزد کند.

حاجیه سلمه گرچه سن بالایی دارد و مسن است اما راهپیمایی نیست که در آن شرکت نکرده باشد و می‌گوید در صف اول همه راهپیمایی‌ها از ۲۲ بهمن گرفته تا روز قدس و غیره شرکت می‌کند و شعار مرگ بر اسراییل و مرگ بر آمریکا را برای همیشه سر می‌دهد تا نابودی دشمنان این مرز و بوم و سربلندی جوانان کشور را شاهد باشد.

حاجیه سلمه برای همه جوانان و مسوولان دعای عاقبت بخیری و سلامتی می‌کند و می‌گوید: یادمان باشد از افراد اطرافمان گرفته تا داشته‌هایمان هر آنچه داریم نعمت خداوند است و باید همیشه قدردان نعمت پروردگار بود.

شکرگزاری پروردگار و قانع بودن را دو ویژگی انسان‌های موفق می‌داند و از جوانان می‌خواهد برای هرآنچه که دارند شکرگزار پروردگارشان باشند.

وی از اینکه عکس شهدا زینت بخش دیوارهای خانه‌اش شده خوشحال است و می‌گوید این کار موجب شده همیشه در منزلم احساس آرامش و امنیت کنم.

کد خبر 6093677

دیگر خبرها

  • ۷۵۰ شهید دفاع مقدس تک فرزند خانواده بودند
  • شیطان با نقاب خواستگار
  • تجدید پیمان دختران و مادران نصف‌جهان با سردار دل‌ها
  • پایان انتظار ۳۷ ساله مادر شهید اسدپور در شیراز
  • پایان انتظار ۳۷ ساله مادر شهید در شیراز
  • خانه مادر شهیدی که دیوارهایش مزین به عکس شهدا است
  • اعزام زائران خانه خدا پس از «۹ سال انتظار»
  • اعزام زائران خانه خدا پس از ۹ سال انتظار از فرودگاه اصفهان
  • ثبت نام ۲۴ هزار مادر دارای سه فرزند در طرح بیمه رایگان
  • تداوم هوای گرم تا چهارشنبه در اردبیل